سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فصل چهارم: وفات حضرت رقیه ‏علیها السلام در شام‏

شام در گذر تاریخ‏
این که شام به معنای شمال است و دلیل این نام‏گذاری، قرار گرفتن آن در سمت شمال قبله است. هم‏چنان‏ که یمن به معنای راست از آن جهت به این اسم، نام‏گذاری شده است که در سمت راست قبله قرار دارد. علت دیگری نیز که برای نام‏گذاری شام گفته ‏اند آن است که: سام بن نوح بر آن سرزمین حکومت می‏ کرد و هنگام برگرداندن آن واژه به عربی، به شام تبدیل شده است.(28)
این سرزمین در دوران باستان شامل کشورهای کنونی سوریه، لبنان، فلسطین و بخش‏ هایی از اردن می‏ شد که پس از جنگ جهانی اول و در پی تقسیم ‏بندی‏ های کشوری و سیاست‏ های تفرقه افکن انگلستان و فرانسه، به صورت کشورهای کنونی درآمد.
امپراتوری روم در سال 63 میلادی، شام را به تسخیر خود درآورد که پس از تجزیه دولت روم به دو بخش روم شرقی و غربی در سال 395 میلادی، شام جزو قلمرو امپراتوری روم شرقی (بیزانس) گردید. البته سیطره بیزانس بر شام به تدریج کم رنگ شد و سرانجام در قرن هفتم میلادی به دست مسلمانان افتاد.(29)
ریشه پیوندهای خاص این سرزمین با تاریخ اسلام، به سال‏ های پیش از فتح دمشق باز می‏گردد. پیامبر اکرم‏ صلی الله علیه و آله در دوران نوجوانی و جوانی به همراه عمویش، ابوطالب، به آن سرزمین سفر کرد، ولی هنوز به مقصد نرسیده، رویدادی برای ابوطالب رخ داد که مجبور شد سفرش را نیمه کاره رها سازد و به مکه باز گردد. آن رویداد، خبری بود که بُحیری، راهب بصری درباره پیامبری محمد دوازده ساله به ابوطالب داد و او را از خطر گزند رساندن یهودیان به پیامبر آخرالزمان، برحذر داشت.(30) دومین سفر حضرت محمّد به شام در 25 سالگی‏اش انجام گرفت. ایشان در این سفر، سرپرستی کاروان تجاری حضرت خدیجه را بر عهده داشت و با سود خوبی نیز بازگشت.(31)
پس از تحکیم پایه‏ های اسلام در جزیرة العرب، شام در سال‏ 14 هجری برابر با نیمه قرن هفتم میلادی، به تسخیر مسلمانان درآمد و به قلمرو اسلامی پیوست. شام از سال 40 هجری تا سال 132 هجری، پایتخت حکومت بنی‏ امیه بود. در این تاریخ و در پی سقوط بنی ‏امیه که به دست عباسیان و با پشتیبانی ایرانیان انجام پذیرفت، شام اعتبار گذشته ‏اش را از دست داد و بغداد به عنوان پایتخت اعلام گردید.(32)
شام؛ خاستگاه عُقده ‏های کهنه‏

صدر اسلام و از کهن‏ ترین خاستگاه‏ های کینه ‏ورزی دشمنان اسلام به شمار می‏ آید؛ سرزمینی که وطن سرسخت‏ ترین دشمنان اسلام یعنی امیه، ابوسفیان و معاویه است.
داستان این کینه ‏توزی از زمانی آغاز می‏ شود که امیّه در اثر آتش حسادتی که از عمویش، هاشم(33) در وجود پلیدش زبانه می‏ کشید، همیشه با وی دشمنی می‏ کرد. با این حال و با وجود کوشش ‏ها و کار شکنی‏ های زیادی که برای بد نام کردن هاشم به عمل می‏ آورد، روز به روز بر عزّت و بزرگی هاشم در میان مردم، افزوده می‏ شد. سرانجام امیه، عمویش را وادار کرد تا پیش کاهنان عرب روند و هر کدام مورد تحسین آنان قرار گرفتند، زمام امور قبیله را به دست گیرند. بزرگواری هاشم مانع از آن می‏ شد که بر سر قدرت با برادرزاده‏ اش درگیری داشته باشد. از این‏ رو، پیشنهادش را می‏ پذیرد و امیّه شرط می‏ گذارد که هر کس بازنده این جنگ سرد شد، باید از مکه بیرون رود و هر ساله، صد شتر سیاه چشم در روزهای حج قربانی کند.
از حسن اتفاق، کاهن همین که هاشم را می‏ بیند، زبان به مدح وی می ‏گشاید و بدون آغاز رسمی رقابت، هاشم برنده می‏ شود. امیه نیز به ناچار با پرداخت غرامتی سنگین، مکه را به سوی شام ترک گوید و این‏جا نخستین جرقه دشمنی میان دو خانواده بنی‏امیه و بنی‏ هاشم شعله ‏ور می‏ شود. دشمنی و حسادت که تا 130 سال پس از ظهور اسلام ادامه می‏یابد و سبب پیدایش جنایت‏ هایی می‏ گردد که سیاه ‏ترین صفحه‏ های تاریخ را به خود اختصاص داده است.
رقابتی که آن روز از روی حسادت شکل گرفت، افزون بر این که ریشه ‏دار بودن کینه بنی ‏امیه را نسبت به خاندان هاشم روشن می ‏سازد، علل نفوذ امویان را در سرزمین شام تبیین می کند. هم‏چنین آشکار می ‏شود که روابط دیرینه امویان با اهالی این مرز و بوم، زمینه را برای شکل‏ گیری حکومت بنی ‏امیه در این منطقه فراهم ساخته است.(34)
رگه‏ های بزرگی از عقده جاهلی و کینه امویان در دوران زندگانی نخستین پیشوایان معصوم به خوبی هویداست. جنگ‏ های امویان با امیرالمؤمنین علی‏ علیه السلام، تیر باران کردن بدن مسموم امام مجتبی ‏علیه السلام، حادثه دلخراش کربلا، اسارت اهل‏ بیت امام حسین‏ علیه السلام، از همان بغضِ کهنه سرچشمه گرفته است. یزید نیز در مجلس با چوب زدن بر لب و دندان مبارک امام حسین‏ علیه السلام، عقده ‏گشایی می‏ کند و از بغضی چندین ساله چنین پرده برمی‏ دارد:
ای کاش! پدرانم که در جنگ بدر کشته شدند، عجز و زاری قبیله خزرج را می‏ دیدند و در آن حال از شادی فریاد می‏ کشیدند که «دست مریزاد ای یزید!» بنی‏ هاشم با سلطنت بازی کردند و گرنه نه خبری برایشان می‏ آمد و نه وحیی از آسمان نازل می ‏شد. از دودمان خویش نباشم اگر به خاطر آن‏چه محمد انجام داد، از فرزندانش انتقام نگیرم.(35)
ورود به شام‏

اهل‏ بیت ‏علیهم السلام در روز اول ماه صفر وارد شام شده ‏اند، ولی شهید مطهری تاریخ ورود اسیران را به دمشق، روز دوم ماه صفر می‏ داند.(36)
سرزمین شام چهل سال زیر سیطره سلطنت معاویه بود و اهالی آن با شایعه‏ ها و تبلیغات سوء بنی‏ امیه علیه خاندان وحی خو گرفته بودند. از روزی که شامیان به اسلام گرویده بودند، حکمرانان فاسقی هم‏چون معاویه و پسر فاسدش یزید بر آنان حکم می ‏راندند. در واقع، اسلام آنان از بنی ‏امیه به ارث رسیده بود و آنان تربیت‏ یافتگان حکومتی سراسر فساد و تزویر بودند. تا آن‏جا که معاویه، صد هزار نفر از آنان را در جنگ صفین علیه امیرمؤمنان علی‏ علیه السلام شوراند و چنان پرده‏ ای از دورویی و نفاق بر دل آن مردم افکند که امام علی‏ علیه السلام را واجب القتل دانستند و سال‏ ها به او و فرزندانش در بالای منبرها دشنام می‏ دادند.
با چنین شرایطی، اهل‏ بیت‏ علیه السلام وارد شام؛ پایتخت کشور نفاق و کینه می‏ شوند. آنان را از شلوغ‏ترین دروازه شهر وارد می‏ کنند؛ در حالی که صدای مردم به هلهله وشادی بلند است. در شهر، شادی عمومی اعلام شده است و مردم لباس ‏های نو پوشیده ‏اند. زنان دف می‏ زنندو اسیران اهل ‏بیت‏ علیهم السلام از میان شلوغی‏ ها، می‏ گذرند. برای سوزاندن دل اهل ‏بیت‏ علیهم السلام، سرها را پیشاپیش محمل‏ ها می‏ برند. جلوتر از همه، سر علمدار کربلا جلوه می‏ کند و بنابر بعضی نقل‏ها، سر مقدس امام حسین ‏علیه السلام را پشت سر محمل‏ ها وارد می‏ کنند تا مردم به اشتباه بیفتند و کسی از دوستداران، آنان را نشناسد و عیش مردم را بر هم نزند. هتاکی‏ ها شروع می‏ شود؛ پیرزنی به سر بریده حضرت سنگ می‏ زند و مردم که مست هوسرانی و ولنگاری هستند، از او تقلید می‏ کنند.(37) امام سجاد علیه السلام می‏ فرماید:
در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا پایان بی‏ سابقه بود: ساربانان با کعب نی و تازیانه، ما را از میان جمعیت مطرب گذارندند. نیزه‏ داران با سرها بازی می ‏کردند و نیزه ‏هایشان را در هوا می ‏چرخاندند. گاهی سرها از بالای نیزه‏ ها روی زمین و زیر دست و پای مردم و مرکب‏ ها می ‏افتاد.
زنان شامی از بالای بام ‏ها روی سر ما آتش و خاکستر داغ می ‏ریختند که تکه‏ ای از آن روی عمامه‏ ام افتاد و چون دست‏ه ایم را با زنجیر به گردنم بسته بودند، عمامه ‏ام سوخت و آتش به سرم رسید.
از طلوع آفتاب تا غروب ما را در کوچه ‏ها می‏ گردانیدند و می‏ گفتند «این نامسلمان ‏ها را بکشید!» ما را با یک رشته طناب به هم بسته بودند و از دهلیز خانه یهودیان و مسیحیان می‏ گذارندند و به آنان می‏ گفتند: این‏ ها قاتلان پدران و فرزندان شما هستند، انتقام خودتان را بگیرید! در این لحظه همگی آنان به سوی ما سنگ و چوب پرتاب کردند.
افزون بر آن، ما را به بازار برده فروشان بردند و ما را در معرض فروش قرار دادند. هم‏چنین ما را در خرابه ‏ای جای دادند که روزها از گرما و شب‏ ها از سرما آسایش نداشتیم.(38)
فتحی بدون پیروزی!

انتظار نشسته است؛ پادشاهی که هم‏پیاله‏ اش، میمونی است که جرعه ‏ای خود می‏ نوشد و جرعه‏ ای به او می ‏دهد. هنگام مردن آن میمون نیز در شهر عزای عمومی اعلام می‏ کند و برای او مراسم غسل و کفن و دفن برپا می‏ دارد. پادشاهی که کمتر هُشیار بود و بیت‏ المال را به رامش‏گران و آوازه‏ خوانان اختصاص داده بود.(39)
یزید بالای کاخش می‏ رود تا وضع کاروان و شادی مردمان را تماشا کند. در این هنگام، کلاغی بانگ برداشت (عَرَب، صدای کلاغ را به فال بد می ‏گیرد) و یزید شعری به این مضمون خواند:
وقتی که نور سرها بر برج قصر جیرون بتافت، کلاغ بانگ برمی‏ دارد.
من هم به آن می‏گویم: تو بانگ برآری یا برنیاری، من کار خودم را کردم و طلبم را از محمد گرفتم.(40)
با این که از دروازه ساعات - محل ورود اسیران - تا کاخ یزید فاصله زیادی نبود، ولی کاروان را هنگام طلوع آفتاب وارد کردند که هنگام رسیدن به کاخ یزید، خورشید در حال غروب بود.(41)
اهل‏ بیت‏ علیهم السلام که با ریسمان به هم بسته شده بودند، وارد مجلس یزید شدند. یزید لباس ‏های نو پوشیده بود و شراب می‏ نوشید. او سر بریده حضرت را میان تشتی از طلا گذاشته بود و برای بازداشتن زینب ‏علیها السلام و امام سجاد علیه السلام از سخن گفتن، با چوب به چهره تابناک امام حسین‏ علیه السلام می‏ زد. با این حال ساعتی نگذشته بود که سخنان کوبنده امام سجاد علیه السلام و زینب کبری‏ علیها السلام چنان رسوایی برای یزید و یزیدیان به بار آورد که طعم پیروزی به تلخی گرایید. از این رو، یزید برای نشان دادن هیبت بر باد رفته‏ اش، اسیران بی‏ دفاع را روانه خرابه شام ساخت.
ویرانه ‏ای مهمان سرا

پرشکوه و بلند آوازه خود در مجلس یزید، از فاجعه روز عاشورا پرده برداشت، وجدان‏ های غافل و خواب آلوده، اندکی به خود آمد و جوش و خروشی در مردم پدیدار گشت. سخنان روشن‏گرانه زینب‏ علیها السلام و امام سجاد علیه السلام، اساس تفکر در حادثه کربلا را در ذهن‏ ها بنا نهاد و حاضران مجلس، تا اندازه ‏ای حقیقت را دریافتند.
یزید با دیدن اوضاع نابسامان دربارش، زادگان را از کاخ بیرون راند و در خرابه‏ای جای داد که سقفی نداشت و دیوار آن ترک برداشته بود، به‏گونه‏ای که اهل‏بیت می‏ترسیدند دیوار بر سرشان خراب شود. روزها از شدت گرماو شب‏ها از سوز سرما در آن خرابه خواب نداشتند و تشنگی و گرسنگی و خطر درندگان آن ‏ها را تهدید می‏ کرد.(42)
براساس پژوهشی که در زمینه تاریخ وقایع عاشورا به عمل آمده است، روز شهادت امام حسین ‏علیه السلام در عاشورای سال 61 هجری، با بیست و یکم مهرماه سال 50 شمسی برابر بوده است. با به حساب آوردن ورود اهل‏ بیت ‏علیهم السلام به شام که در اول صفر همان سال بوده است، نتیجه می‏ گیریم که اهل‏ بیت‏ علیهم السلام اواخر آبان ماه یا اوایل آذر در شام بوده‏ اند و طبیعی است که سردی هوا در این ماه‏ ها موجب آزار آنان می‏ گشته است.(43)
اسیران عزادار، روزها به عزاداری و گریه بر مصیبت‏ ها می‏ پرداختند و این گونه مردم را از فجایع کربلا آگاه می‏ ساختند و از چهره کریه عاملان آن فجایع هولناک، پرده برمی‏ داشتند. شیخ صدوق‏ رحمهم الله می ‏نویسد: «یزید دستور داد اهل‏بیت امام حسین‏ علیه السلام را همراه امام سجاد علیه السلام در خرابه‏ ای زندانی کنند. آن ‏ها در آن‏جا نه از گرما در امان بودند و نه از سرما؛ به‏ گونه‏ ای که بر اثر نامناسب بودن آن محل و گرما و سرمای هوا، صورت‏ هایشان پوست انداخته بود.»(44)
در میان ناله و اندوهِ بانوان رها شده از زنجیر ستم، کودکان مظلومی به چشم می‏ خوردند. آنان در حالی که گرسنه بودند، هر روز عصر با لباس‏ های کهنه جلوی در خرابه صف می ‏کشیدند و مردم شام را که دست کودکانشان را گرفته بودند و با آذوقه به خانه‏ هایشان برمی ‏گشتند، غریبانه تماشا می‏ کردند و آه حسرت می‏ کشیدند. دامان عمه را می‏ گرفتندو می‏ پرسیدند: «عمه! مگر ما خانه نداریم؟ پدران ما کجا هستند؟» حضرت زینب‏ علیها السلام نیز برای تسلای دل کوچک و غم‏دیده آنان می ‏فرمود: «چرا عزیزانم! خانه شما مدینه است و پدرانتان به سفر رفته ‏اند»






تاریخ : چهارشنبه 91/9/29 | 2:41 عصر | نویسنده : ehsan | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.